loading...

آئین مستان

متن روضه هفتم محرم,روضه هفتم محرم,متن مداحی هفتم محرم,مداحی هفتم محرم,متن روضه علی اصغر,روضه علی اصغر,علی اصغر,,متن مداحی علی اصغر,مداحی علی اصغر,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2232 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 695 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 606 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2843 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3810 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3240 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3568 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4140 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5892 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4370 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 435 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

رحمت واسعه ی حَیِّ تعالاست حسین

سایه ی رحمت او بر سَرِ دنیاست حسین

ما همه عبد خدا ، اوست اباعبدالله

ما عبیدیم ، همه سرور و مولاست حسین

زینت دوش نبی ، نور دو چشمان علی

ضربان دلِ صدیقه ی کبراست حسین

تا دم آخر خود فکر گنهکاران بود

ایهاالناس ببینید چه آقاست حسین

همه ی خواسته‌ اش بود که دستی گیرد

ورنه از دست کسی آب نمی‌ خواست حسین

چون پدر داغ پسر دید ، خودش می‌ میرد

کشتنش نیزه و شمشیر نمی‌ خواست حسین

نمانده شیر برای رباب عزیز دلم

تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم

تو رو به قبله ای از تشنگی و می‌گردد

برای تو جگر آب، آب عزیز دلم

هنوز راه نیفتاده ای مبارز من

مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم

بگو برای سه شعبه میان این همه یل!

چرا گلوی تو شد انتخاب عزیز دلم

نگو که می شود آخر محاسن بابا

به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم

دعای آب نشد مستجاب حیف اما

دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم

برای دل من یه بار دیگه بخند

فقط روی نیزه علی چشاتو ببند

یادت باشه مادر به من نگفتی همین

یه وقت از رو نیزه با سنگ نیوفتی زمین

میگن تو علقمه سقا شهید شد

دیدی اُمیدِ دلِ ما نا امید شد

لالایی گُلِ  نازم

بیا دیدنم بازم

دوباره خودم واست

یه گهواره میسازم

ابی عبدالله خودشون صاحبِ آب بودن،مهریه مادرشون بود...

می دانم عاقبت کار امام عشق به تحقیر میکِشد

با آنکه دیر آمدم بالای قبر تو

دیدم پدر زحنجرِ تو تیر میکِشد

این جسم غرق خون تو، حالتِ پدر

آن ماجرای کوچه به تصویر میکِشد

بو برده دشمنت به گمانم تنت کجاست

بر روی خاک نیزه و شمشیر میکِشد

باور نمیکنم بدن توست روی نی

دشمن میام هلهله تکبیر میکِشد

چشمان باز و حنجره ی ریش ریشِ تو

حال دلِ رباب به تحریر میکِشد

تا نیزه در گلوی تو جای باز میکند

انگار از وجود من اِکسیر میکِشد

دیده ببند تا که نبینی عدوی من

ناموس خانواده به زنجیر میکِشد

مادرِ اصغر بیا، اصغر به میدان می رود

وای علی اصغرم،ای وای علی اصغرم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1848 زمان : نظرات (0)

نمی خوانم شبیه قبل آهم را نگه دارم

به تو رو میزنم تا تکیه گاهم را نگه دارم

نمی خواهم ببینم هیچ چیزی را به غیر از تو

برای دیدنت باید نگاهم را نگه دارم

یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان .. به به ، هر چقدر که آقاتُ صدا میکنی حالت بهتر میشه ..

از این همه فراق ، دل کباب شد بیا دگر

زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر

سکینۀ زمین و آسمان امام مهربان

زمانه سینه اش پُر از اضطراب شد بیا دگر

مرا زیاد در گناه دیدیُ دلت شکست

دلم شکستُ از خجالت آب شد بیا دگر

ای گل نرگس .. یوسفِ فاطمه ..

خجالت آور است گفته ام نمایِ شهرمان

چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر

هوا بدون بودنت جهنم است بی گمان

نفس زدن برایِ ما عذاب شد بیا دگر

گل نرگس بیا بیا .. گل نرگس بیا بیا ..

هزار و یک طریق خواندمت نیامدی

به هر دری زدم دلم جواب شد نیامدی

هنوز میرسد نوا حسین زیر دست و پاست

میان خون محاسنش خضاب شد نیامدی

یکی از علما محضر اربابمان رسید (بعد از 40 شب که رعایت کرده بود) تا محضر ارباب رسید صحبت رو شروع کرد گفت آقاجان مردم خیلی گرفتارن پس کی شما می آیید؟‌ تا گفت مردم خیلی گرفتارن ، آقا جواب داد مگه علی اصغرِ ما نیست .. چرا به مردم نمیگید در خانۀ علی اصغر ما را بزنن .. امشب ما هم گرفتاریم ، اومدیم در خانه باب الحوائج رو بزنیم. همه امشب اومدن یه جور دیگه میخوان برا علی اصغر گریه کنن ..

آنقدر لب تشنه و معصوم بود

گریه هم می کرد نامفهوم بود

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت

استخوانش نرم مثل موم بود

مادرش از تشنگی شیری نداشت

در میانِ خیمه ها مغموم بود

جان بقربانِ غریبیِ حسین

از دو قطره آب هم محروم بود

با سه شعبه طفلِ شش ماهه زدن

در میان کفرِ هم مذموم بود

بینِ دستش یک طرف جسم علی

یک طرف هم صورت و حلقوم بود

یه اشاره و رد شم و برم ..

گوش تا گوش علی پاشیده شد

لالایی بخواب ای عمرم ..

لالایی تن نازی کن ..

می باره از چشات بارون

با گونه هام بازی کن .. بازی کن ..

گریه میکنی ، بدنم میلرزه

ناله میزنی ، جگرم میسوزه

دست و پا نزن ، مادرت میمیره

رفتنی شدی پسرم چند روزه

لالایی لالا .. ای جونم ...

امشب همه لالایی بخوننا

لالایی لالا مرده میدونم ..

رباب داره حرف میزنه .. پسرم ، پسرم علی اصغرم

آماده ای برا میدون

اگه که بند بیاد ناله ات

برا خودت یه پا مردی

بده برا تو این حالت ، این حالت

تشنه تِ ولی ، ندارم شیر مادر

تشنه لب برو ، پسرم تو میدون

گریه میکنم برا اینکه تازه

شش ماهت شده درآوردی دندون

لالایی لالا .. ای جونم ...

پسرم نالۀ عمه بالا رفت ..

یهو دلم هواتو کرد

یه ذره فکرِ مادر باش

میون گهواره برگرد ، برگرد

پر زدی علی ، باشه تنها رفتی

مادرت ولی ، کناره گهواره ست

چی اومد سرت ، که دیدم انگشت

بابا رو گرفتی تو از درد تو دست

لالایی لالا .. ای جونم ...

اما بزار برم جلوتر ، حرف خیلی دارم امشب .. ببخشید منو خیلی زود میرم سر اصل مطلب بعضی از روضه ها رو باید بی هوا آدم بخونه .. دو تاروایت داریم برا این بچه ، یه روایت میگه همچین که بی بی زینب این بچه رو داد دستِ اربابِ منو تو ؛ تا این بچه رو بغل گرفت ، اون نانجیب امان نداد حتی نذاشت حسین این صورت رو ببینه .. تا این بچه رو تو بغل گرفت .. یهو دید سر نداره .. فَذُبِحَ الطِّفلُ . یعنی سر از بدن جدا شده .. فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ ... برم جلوتر؟..

به دستانم غل و زنجیر دارم

گلایه زیر لب از تیغ دارم

چرا قهری مگر تقصیر دارم

بیا از نیزه پایین شیر دارم

دو دستم را به زیر آب بردم

حلالم کن نبودی آب خوردم..

ای حسین جان ..

حلالم کن نبودی آب خوردم ..

یه حرفِ دیگه ام میزنم و رد میشم شما هم گریه کنید . بعضی از قضایا رو نمیشه به این راحتی ازش رد شد .. تا برات پیش نیاد نمی فهمی من چی میگم .. نمیگم من درک کردم .. میگه ابی عبدالله آن لحظه ای که بدن این شیرخواره رو زیر عبا پنهان کرده بود راوی میگه دیدم حسین مستاصل .. نمیدونه میخواد چکار کنه .. یه قدم میره سمت خیمه .. یه قدم برمیگرده .. هی زیر چشم به خیمه ها نگاه میکنه .. این بچه رو زیرِ عبا پنهان کرده .. از زیر عبا داره آروم آروم خون میریزه .. چه خبره؟ چی شده؟ چرا حسین اینجوری میکنه؟ .. هی برمیگرده .. اما یه مرتبه دیدن راهشُ عوض کرد .. پشت خیمه ها زمین نشست خنجرو درآورد یه قبر کوچولو شروع کرد کندن .. علی رو داخلِ قبر گذاشت .. تا اومد خاک رو این قنداقه بریزه .. یهو دید یکی داره پشت سرش میگه صبر کن .. بزار یه بار دیگه بچه مُ ببینم ... بزار یه بار دیگه صورت ماهشُ ببینم ..

نمیدونم اینجا ابی عبدالله اجازه داده به رباب بچه رو ببینه یا نه ، اما دیر نگذشت یک مرتبه دیدن یه عده ای نیزه ها رو برداشتن پشت خیمه ها .. انگار دنبال چیزی دارن میگردن .. هی نیزه به زمین میزنن .. هی نیزه رو درمیارن .. دنبال چی دارن میگردن؟‌.. یه مرتبه دیدن سر علی بالایِ نیزه ... این سر و به نیزه ها بستن ... هی مادرش به سینه اش میزنه ... پسرم ..پسرم ..

چقدر نیزه بلند است نیفتی پایین

همه بگید حسین ...

حسینُ ببینید ، پریشون و حیرون

داره با یه بچه میاد سمت میدون

کی میتونه سیراب کنه اصغرش رو

بچینه با ریشه گلِ پرپرش رو

کی میتونه طفلُ ، بگیره نشونی

بیا حرمله که تو راشُ میدونی

تو خوب میتونی این گلا رو بچینی

سفیدیِ زیر گلوشُ میبینی ..

بگذار ، آروم بخوابِ طفلُ

یه جرعه آب بده به طفلُ

سیراب کن با سه شعبه طفلُ

تیری که آوردم یکی از هموناست

که قبلاً باهاشون زمین خورده عباس

بده مزدِ من رو تیرم به هدف خورد

زدم بچه رو دیدم که باباش مُرد ...

تیری که بهش خورد ، گلوشُ دریده

حالا بچه رو دستِ باباش خوابیده

حسین و دیدم که پریشون و حیرون

میرفت سمتِ خیمه میومد تو میدون

تیرم ، قلبِ حسین و چاک کرد

با دست ، خون گلوشُ پاک کرد

پشت خیمه گُلِش رو خاک کرد

حسین ....

 

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 900 زمان : نظرات (0)

ای آروم جونم ، ای دلدار مادر

لالایی گل من، بخواب اصغر...

میخونم برا تو من با حال مضطر

لالایی گل من، بخواب اصغر....

بخواب آروم گلم لالا ، یه کم آروم بشی حالا

الهی که بیاد بارون یه چند قطره تو این صحرا

بمیرم که شدی بیتاب ، شدی از تشنگی بیخواب

یه کم طاقت بیار آخه عمو رفته بیاره آب

لالا لالا بمیرم من برای خشکی لبهات

لالا لالا دیگه مرگو دارم میخونم از چشمات

امون ای دل.....

حالا که تو میری روی دست بابا

عمر و جون مادر، خدا همرات.....

چشم بد ازت دور با اون روی زیبا

عمر و جون مادر، خدا همرات.....

ولی میترسم ای مادر ، میترسم که بشی پرپر

من و گهواره ی خالی بشه این قستم آخر

ببین مادر شدم دلگیر ، برای تو نداشتم شیر

میترسم حرمله حالا تورو سیراب کنه با تیر

الهی که نبینم من سرت رو نیزه ها باشه

نیاد روزی بخوان مادر که از طفلش جدا باشه

امون ای دل.....

دارم هی میبارم مثل ابر بارون

با تیر سه شعبه، سرت از پوست شد آویزون

حالا پشت خیمه شد مادر دلم خون

با تیر سه شعبه، سرت از پوست شد آویزون

چجوری من کنم باور ، که از جسمت جدا شد سر

بیا مادر تو آغوشم نَه زیر خاک علی اصغر

پاشو از خواب پاشو مادر ، هنوز زوده بری اصغر

دارم دق میکنم از غصه ی تو این دم آخر

تیر جنگی کجا و این گلوی تو کجا مادر

لب تشنه زدن با تیر گلوتو بی هوا مادر

الهی که نبینم من سرت رو نیزه ها باشه

نیاد روزی بخوان مادر که از طفلش جدا باشه

امون ای دل.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1607 زمان : نظرات (0)

لالا لالا ، آروم باش یه ذره عزیزِ دلم

لالا لالا ، نزن لبهایِ خشکتُ رویِ هم

لالا لالا ، داره مادرت می بینه از حرم

شرمندتم علی جون ، دلِ من رو نسوزون

دور لبهات عزیزم ، زبونت رو نچرخون

 وقتی بچه رو ابی عبدالله روی دست گرفت،سر بچه عقب رفت....

می دونم تشنه هستی ، چند روزِ شیر نخوردی

رو دوشم سر بذار تا ، جایِ آب تیر نخوردی

بچه رو روی دست گرفت، عبارت مقتل اینه: "ذَبَحَهُ الاُذُنِ إلَی الاُذُن" تو رو خدا نگاه کنید. گوش تا گوش بچه چقدره؟.... هرچه بادا باد یه حرفایی رو فقط امشب میشه گفت....

لالا لالا ، خیلی سخته ، برا غربتِ تو نبارم علی

لالا لالا ، خیلی سخته ، که چشماتو رو هم بذارم علی

لالا لالا ، خیلی سخته ، که تیر از گلوت دربیارم علی

خیلی در هم شکستم ، خیلی از پا نشستم

با این دستایِ لرزون ، میُفتی از رو دستم

روی دستم سر تو ، روی یك دست پیکر تو

من چی بدم جوابِ ، اشکایِ مادرِتو

بچه رو زیر عبا گذاشت،سلطان عالم حسینِ، اختیار جن و انس دستشِ، مگه میشه حجت خدا بلاتکلیف بشه؟ مگه میشه امام زمان مضطر بشه؟مرحوم شوشتری میگه: آره میشه... حسین بچه رو زیر عبا گذاشت، این روضه فقط مال امشبِ،راضی نیستم غیر از امشب جایی خونده بشه،لااله الاالله... چرا هی یه قدم رفت یه قدم برگشت؟ یه نفر بلند شه به من بگه چرا؟ بعضیا میگن یه قدم میرفت مادرشو جلو خیمه میدید برمی گشت... بعضیا میگن یه قدم می رفت زینب و جلو خیمه میدید. نه! نه! راحتت کنم... یا صاحب الزمان! بذار امشب همه مون شب هفتم بمیریم. کجا از مجلس روضه بهتر؟ چرا هی رفت و برگشت امام؟ قدیم یادتونه مرغ کشته نمی فروختن. مثل الان مرغای آماده نمی فروختن. قدیم می بردی مرغ زنده رو می دادی قصاب بهش می گفتی: اینو برای من ذبح کن. یادتونه یا نه؟ الانم تو دهات ها همین کار رو می کنن. مرغ رو ذبح می کرد مینداخت رو خاک میگفت: دست نزن تا جون بده.... پنج دقیقه می ایستادی می دیدی دست و پا زدنش تموم شد... میگفتی خب دیگه جون داد. تا می رفتی دست بزنی مرغه بال و پر می زد... ابی عبدالله بچه رو زیر عبا گذاشت. هی دو قدم می رفت... علی دست و پا میزد. تا میدید بچه داره دست و پا میزنه برمیگشت.... دوباره علی آروم می شد. دوباره میرفت طرف خیمه ها. دوباره بچه دست و پا میزد، داشت تو بغل بابا جون می داد. حسین...

این جمله ی امام باقر علیه السلامِ: دو تا شهید تو کربلا مثل هم کشته شدن. بگم و ناله بزنی، شب هفتم نبود محال بود بگم... یا صاحب الزمان! دو تا شهید داشتن نفس می کشیدن، دو تا شهید زنده زنده سر از بدنشون جدا شد.... لذا این عبارت "ذَبَحَهُ" مال همینه.... ذبح با قتل فرق داره. قتل زمانیِ که کشته میشه با تیری،خنجری...تا جان از بدنش  بیرون میره... اما ذبح یعنی چی؟ ذبح بیچاره می کنه... شب هفتمِ... دو تا شهید زنده بودن داشتن نفس می کشیدن. یکیش همین شیرخواره ست. داشت باباشو نگاه میکرد لباشو دور زبون می چرخوند، زبونشو دور لباش می چرخوند، سرشو جدا کردن.... یه شهید دیگه رو هم زنده زنده... داد میزنی بگم؟ نشست رو سینه ی سیدالشهدا.... داشت می گفت "یا غیاث المستغیثین" داشت مناجات میکرد. شمشیر رو گذاشت تو گودی گلو.... حالا بگو: حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 663 زمان : نظرات (0)

بابا! بابا.......

تو رو خدا، آهای جوونایی که پدراتون در قید حیاتن، هر وقت بابات صدات زد زود بگو" جان بابا!.. حسین هی میگفت: یه بار دیگه بگو بابا! لبات رو به هم بزن یه بار بگو" اَبَتا"

خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی

خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی

خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی

 خیلی سخته واقعاً... خیلی ها میگن: روضه ی علی اکبر، روضه ی جون دادن حسینِ... خدا رحمت کنه همه پدرایِ شهیدی که زیر خاکن... میگن:تو قم یه پدر شهید بود،مرحوم شیخ حسین کبیر، حالات و احوالاتش رو برید بخونید... مُلا بوده، روضه خون بود. یه پسر داشت  ، تک پسر... شهید شد. نوشتند: بعد شهادتِ بچه اش فقط میگفت: آخ جیگرم... آخ جیگرم می سوزه... دور و بریاش میگن: زمستون تو سرما می اومد جلو پنکه سینه شو میذاشت،می گفت :جیگرم داره می سوزه... بهش گفتن: اول عکس العملی که وقتی بچه ات به شهادت رسید، بهت خبرِ شهادت رو دادن، اول اتفاقی که برات افتاد چی بود؟ گفت اول حالی که بهم دست داد... اول اتفاقی که برام افتاد، یهو دیدم دیگه نمی تونم رو پام وایسم... یهو دیدم دیگه زانوهام رمق نداره...

 مرحوم مفید نقل می کنه: "این روضه رو  بی بی سكینه خونده... "میگه تو خیمه بابام نگران و مضطرب هی دستاشو به هم فشار می داد، هی میرفت بیرون می اومد تو، هی محاسنش رو میگرفت هی میدون رو نگاه میکرد، یک مرتبه دیدم صدای داداشم از وسط میدون بلند شد. صدا زد "ابتاه..." میگه دیدم رنگ چهره ی بابام پرید. چشماش سفید شد. وای وای وای... خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام  از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. این یه تیکه رو خیلی میخوام ناله بزنی شب هشتمِ، باید ماهم مثل حسین ناله بزنیم، نوشتند ابی عبدالله کنار بدن "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" بلند بلند گریه میکرد. ... رسید کنار بدن،عبارت اینِ ،سید بن طاووس در نفس المهموم،اینجوری می نویسه،میگه: تا رسید بالا سر علی، ننوشته: "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس"  ننوشتند: "نَزَل" یعنی پایین آمد. نوشتند "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس"  ارباب ما با صورت خودشو انداخت رو خاک... هی اومد بلند شه، هی خورد زمین،بابا...

خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی

خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی

خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی

اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم

تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم

هم تابم رو گرفتن ، هم جُونم رو گرفتن

وقتی با نیزه هاشون ، جَوونم رو گرفتن

آخ... نشست حسین روی خاك ها... "فَجَلَسَ عَلَی التُّرَاب" ، قدیمی ها این جوری روضه می خونن: سر علی رو به زانو گذاشت،آروم نشد. سر علی رو به سینه چسباند، آروم نشد. چه جوری آروم بشه؟ سینه ی علی رو به سینه چسباند. آروم نشد. "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"  صورت رو  روی صورت علی گذاشت... حالا یه پدر شهید وقتی صورت روی صورت جوانش می گذاره، در و دیوار گریه می کنن. آی حسینیا... دور اربابتون حلقه زدند. یه عده کف می زدند،.. یه عده هلهله می کردند...

خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سر علی

خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی

خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی

بابا! همه رو بذار کنار... این یه دونه،خیلی سخته بیاد خواهرم بین لشکر....خوش غیرت! عمه ات اومده وسط میدون...

دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست

پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست

 کجا جای زن نیست؟ چرا پاشو علی....؟

 هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ

پاشو ببین که عمه ، پیش چشمِ سپاهِ

میگم: حسین جان نگران زینب بودی کنار بدن علی، خدا رو شکر، جوَونای بنی هاشم زنده بودن اومدن دور زینب رو حلقه زدن کسی قد و بالای خواهرت رو نبینه،کاشکی مجلس شراب... وقتی شمر و سنان و حرمله کنار زینبت ایستادن یه نفر مَحرم می اومد،حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 322 زمان : نظرات (0)

لالایی گلم لالایی عزیز دلم

صدا هلهله میاد و می‌ریزه دلم

بسه دیگه گریه، رمق نداره صدام

آخه هیچ کسی دلش نمی‌سوزه برات

شاید بارون بیاد طاقت بیاری

تو این غریبی یه وقت تنهام نذاری

لالایی گل پونه ، کی دردم رو می‌دونه

یه چشمم برات اشک و یه چشمم برات خونه

حسین جانم......

اسیر خزون اسیر نامردی شدی

داری میری میدون ببین چه مردی شدی

می‌ریزه روی صورت تو اشک رباب

شده آرزوهام برا تو نقش بر آب

باشه حواست به من از روی نیزه

 تنها نمی‌ذارمت حتی یه لحظه

لالایی گل لاله ، من و گریه و ناله

 خاطرات ما باهم نشد حتی یک ساله

حسین جانم......

برای دل من یه بار دیگه بخند

فقط روی نیزه علی چشاتو ببند

یادت باشه مادر به من نگفتی همین

یه وقت از رو نیزه با سنگ نیفتی زمین

میگن تو علقمه سقا شهید شد

دیدی امید دل ما نا امید شد 

لالایی گل نازم بیا دیدنم بازم

دوباره خودم واست یه گهواره میسازم

حسین جانم......

 

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 81
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 347
  • آی پی دیروز : 342
  • بازدید امروز : 1,588
  • باردید دیروز : 2,754
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 10,935
  • بازدید ماه : 91,555
  • بازدید سال : 1,301,479
  • بازدید کلی : 19,807,307